یلدامبارک
همه لحظه های پایانی پائیزتان پر از خش خش آرزوهای قشنگ بعدا میام وبراتون از شب یلدامینویسم ...
نویسنده :
مادر
9:00
اندر حوالات دندان مارال
دیروز : مائده مامان بیا ببین دندون مارال لق شده ! مارال: وای مامان من چیکار کنم حالا دندونم مبخواد بیفته من که از قبل میدونستم مارال از افتادن دندون بدش میاد بهش گفتم خوب مبارکه عروسکم این یعنی اینکه بزرگ شدی دندون دائمی درمیاری مائده : وای مامان خیلی دوندونش بامزه هست خیلی کوچولو گفتم بعد که افتاد بده بمن واما مارال با نگرانی : مامان چیکارکنم اگه افتاد رفت تو گلوم وای اصلا کی میخواد اینو بکنه چقدر درد داره خون میاد نمیتونم غذا بخورم گفتم الان که خیلی لق نشده بعدش هم درد نداره مارال: ولی مائده میگه خیلی درد داره اگه همه دندونام باهم بیفته چی؟؟؟ مائده : باهم که نمیفته یکیش صبح شاید یکیش ظهر یکیش شب بیفته ...
نویسنده :
مادر
12:37
نگرانی این روزا ی مارال
برای مائده ی عزیزم
هفته قبل
روزهای پرمشغله
سلام بعداز مدتها دوباره اومدم راستش یه مدت خیلی گرفتار شدم بعدا سر فرصت خاطره این روزا رو مینویسم اما بطور خلاصه هفته پر مشغله ایی بود جمعه پیش هم تولد جناب بابا بود که خودم یه کیک درست کردم وخاله اینا ودایی ومامان جون اینا مهمونم بودند این جمعه هم که تولد مائده عزیزم هست البته امسال تولدش رو قبل ازماه محرم توی مدرسه گرفت و گفت بجای خونه پیش دوستام میخوام تولد بگیرم هفته قبل هم که تولد جناب بابا بود کادوی مائده هم دادند چون دیگه نمیخواستیم تولد بگیرم اما من برای سوپرایزشدن میخوام این جمعه ایشالله یه تولد چند نفره بگیرم بعدا میام وبراتون مینویسم فعلا تا بعد
نویسنده :
مادر
10:27