نزدیکه عیده
سلام به دخترای خوشکلم مدتهاست براتون خاطره ننوشتم از این بابت معذرت میخوام آخه نزدیک عیده و کارم زیاده . خوب مارال جان دیشب باوجوداینکه خسته بودم دوباره شیرین زبونی تو خستگی رو از تنم بیرون اورد وقتی گفتی مامان من اگه بزرگ بشوم بخوام غذا درست کنم بچه ام رو بغل نکنم گریه میکنه منهم گفتم شاید گفتی اخه چطوری غذا درست کنم و بعد هم گفتی فهمیدم دوتا بچه باید داشته باشم که خواهرش حواسش به اون باشه وبعد من و مائده چقدر خندیدم دوستتون دارم عز یزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی