ماداریم میریم سفر
هفته قبل جناب بابا از خواب که بیدار شدچشماش باز نمیشد پیش دکتر رفت چندروز گذشت ولی بدتر شد
بعد از اون رفت بیمارستان خلیلی و فهمیدیم که چشماش عفونت کرده منم که هر٦ساعت قطره ها رو تو ی
چشمش میریختم بعداز چندروز چشمای منهم شروع به سوزش کرد روز بعدش دیگه بدتر شد منم راهی
بیمارستان شدم و فهمیدم من از جناب بابا گرفتم خیلی وحشتناک بود درد وقرمزی چشم یکطرف وتورم اون
هم یکطرف تازه مجبور بودم به همه توضیح بدم که چی شده دکتر گفت: باید مواظب بچه ها باشید خوب
منم چند روزهست که تما م دستگیره های درها و....ضدعفونی میکنم تا شما دیگه مریض نشید بدلیل
همین چشم درد چند روز نتونستم چیزی بنویسم امروز یکمی بهتر شدم پس فردا هم که عازم سفر
مشهدهستیم ومن نگرانم که تا پس فرا خوب میشم یا نه چون توی گرما چشمم بدتر میشه چندخبردیگه
هم هست که الان بیشتر بنویسم چشمام اذیت میشه بعدازمسافرت ایشالله براتون مینویسم پس تا
١٠ روز دیگه خدانگهدار