پاییزتان خوش باد
پاییزتان خوش باد
این شعر زیبا رو که نمیدونم شاعرش کیه ولی خیلی زیباست
یاد آن آموزگار ساده پوش
اولین روز دبستان باز گرد کودکی ها شاد و خندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسبهای چوبک
خاطرات کودکی زیبا ترند یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود آّب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد و چاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است سفره پرازبوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی با هوش بود فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمایی شدید ریزعلی پیراهن از تن میدرید
تا درون نیمکت جا میشدیم ما پر از تصمیم کبری میشدیم
پاکن هایی ز پاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود رنگ دفترها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسیهای درد و رنج وکار بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد بازکوچک می شدیم لا اقل یک روز کودک میشدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم هم نام و هم یادت به خیر یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من باز گرد این مشقها را خط بزن
سلام
راستش اول میخواستم فقط یکی دو روز براتون خاطره ننویسم اما بعد قهر من مصادف شده با شروع
سال تحصیلی و مدرسه رفتن فرشته ها و هماهنگی با سرویس وغیره
که دیگه فرصتی برای پست گذاشتن
باقی نمی موند قول میدم چند روز دیگه بیام ومفصل درباره خاطرات این روزها براتون بنویسم
دوستتون دارم فرشته های خودم
دوستتون دارم دوستای وبلاگی خیلی زیاد باورتون میشه نه بابا