بدون عنوان
مارال میگه مامان من میدونم جوجه هام رو روز دوشنبه خریدم اما نمیدونم چه روزی بوده؟( منظورش تاریخش هست چون از دوشنبه بازار خریدیم میدونه دوشنبه بوده ولی نمیدونه چه تاریخی بوده)
من میگم برای چی میخوای خودم هم یادم نیست
مارال : آخه میخوام براشون تولد بگیرم اسما ء وصبا و محمد طاها هم دعوت کنم
من : وای اینا تولد نمیخوان
مارال : اخه گناه دارن
من موندم چطوری این فکر رو از سرش باز کنم
اینم چند تا عکس از جوجه ها (وروجک و طلایی) توی رختخواب عروسکش گذاشته تا بخوابن البته جوجه صورتی یعنی ورجک همش در میرفت و نمیخوابید و مارال رو حسابی خسته کرده بود بسکه دنبالش دوید
اینم عکس تکی از طلایی
اینم عکس مارال خانم موقعه بازی (بازی به سبک فیلم یوزارسیف یعنی به سبک ندیمه ی زلیخا کار ی ماما لباس پوشیده)
بازم جوجه ها که توی گالسکه گذاشته و اماده رفتن توی حیاط برای گردش هستند یعنی اینا جون سالم بدر ببرن شانس اوردن