فرشته های آسمانی

مارال عزیزم چی شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

1390/5/3 9:51
نویسنده : مادر
377 بازدید
اشتراک گذاری

مارال جان نمیدونم دیشب چرا این همه گریه میکردیدیروز وقتی از کلاس آمدم مامان جون گفتند قراره

عمه وعموم بیایند اینجا تو با بچه ها که بازی نکردی هیچ همش میگفتی برویم بالا خونه خودمان مائده هم

که با مهدیه که همراه عمه نرگس امده بود سرگرم باز ی بودند امید ومحمد مهدی هم با هم بازی میکردنداما هرچه مائده ومهدیه گفتند نرفتی بازی کنی وقتی هم که همه رفتند زدی زیر گریهniniweblog.com میدونستم خسته ای و خوابت میاد اما نمیدونم چرا مقاومت میکردی و نمیخوابیدی فقط گریه میکرد ی و جیغ میزدی  ومی گفتیniniweblog.comکه همتون بدید همتون بیشعورید بروید

niniweblog.com

بیرون نمیدونم عزیز دلم این کلمه بیشعور را از کی یاد گرفتی ؟؟؟مامان جون مائده وبابا مسعود وبا با جون هرکار کردند نمیتونستند آرومت کنند با لاخره من بهمه گفتم تنهاش بگذارید وقتی هم تنها شدی بازم

گریه کردی کلمن آب رو برداشتی و انداختی انور گفتی این آشغال ها چیه شما میخرید هم خندهام

گرفته بود هم دلم برات میسوخت آخه هیچ وقت اینجور عصبی نشده بودی و چشمات دیگه باز نمیشد از

بسکه گریه کرده بودی بالاخره با هر زحمتی بود بردمت رو پشت بوم  تا جوجه ات طلا را ببینی دیگه یواش یواش آروم شدی ولی وقتی امدیم پایین یک کم گریه کردی تا خوابت برد niniweblog.comنمیدونم عزیز دلم چرا

اینقدر عصبی بودی ولی من با وجو داینکه خسته بودم ولی از صدای جیغ تو ناراحت نمیشدم فقط

میخواستم بدونم چرا اینهمه ناراحتی دوست دارم قد ستارههای دنیا آهوی خوشکلمقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مهربان شما
10 مرداد 90 12:23
مارال ومائده جیگرهای خاله بهترنیست ظهرها کمتر تخم بذارید تا باباجون وماماجون حرص نخورند واستراحت کنند . مامانتون هم به جای قربان صدقتون یک کم شمارونصیحت کند. درهرصورت جیگرهای خاله دست پسرها رو ازپشت بسته اید.





سلام ما از هرگونه انتقاد استقبال میکنیم با تشکر از خاله