تاب تاب عباسی چرا منو انداختی؟
مارال عزیزم خوشکل مامان 2 شب قبل باباتون یک تاب درست کردو تو مائده چقدر خوشحال شدید
ولی من نگران بودم آخه تو خیلی شییطونی و همان شب بر سر اینکه کدوم بیشتر تاب بازی کنه دعوا داشتیددیروز عصر وقتی اومدم خانه توی حیاط دیدم که لوله با رفیکس افتاده داخل حیاط دلم یکدفعه لرزید جرات اینکه بپرسم چی شده نداشتم که با با جون خودشان گفتند مائده تاب بازی میکرده که مارال از زیر تاب رد شده وتاب به اون خورده و گوشش زخم شده
وبا جیغ وفریاد تو با باجون از خواب بیدار شدند و از ناراحتی که تو عزیز دلم گوششت زخم شده بود تاب را کنده بودند و تو ناراحت بودی که چرا تابت خراب شده گوششت بد جور زخم شده بود خدا رحم کرد عزیز دلم خیلی نگرانت بودم امروز که از چند دکتر سئوال کردم گفتند جای نگرانی نیست یه کم آروم شدم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی