فرشته های من
در یکی از روزهای سرد پاییز ٨١ که مصادف با ماه رمضان بود تو فرشته کوچولوی من بدنیا امدی هرچند خیلی درد کشیدم وفردای ان روز هم کارم به سزارین کشید اما وقتی فهمیدم خدا یک فرشته زیبا مثل تورا به من داده خیلی خوشحال شدم و همه دردها را فراموش کردم تویک فرشته تپل وسفید وزیبا بودی روزی که میخواستیم از بیمارستان مرخص شویم باران میا مد و هنگام افطار بود صدای اذان در محوطه بیمارستان پخش میشد و پرسنل تغذیه مشغول پخش کردن عرق وزولبیا بودند و چراغهای محوطه بیمارستان زیر نور باران منظره رویایی را بوجود اورده بود و ما عازم خانه شدیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی