فرشته های آسمانی

خاطرات دیروز

1391/2/3 16:57
نویسنده : مادر
241 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به گلهای خودم عید دیگه تمام شد و یک هفته ایی طول کشید تا مائده بقول معروف رو دور درس خواندن بیفته خیلی دوست داشتم عید به مسافرت بریم اما نشد انشاءاله تابستون بریم  همیشه از خدا میخوام که بتونم بهترین کارها بهترین مسافرتها و بهترین وسایل را برا ی شما بچه ها تهیه کنم اما گاهی نمیشه مائده عزیزم دوستت دارم و همیشه وجدانم ناراحته که دوران کودکی خیلی بهت سختی دادم صبح از خواب بیدارت کردم و به مهد بردمت  بعضی روزها که عصر کار بودم دوست نداشتی بری مهد چون با بچه های عصر خیلی اَََََََََََََََََََََََََُُشنانبودی ضمنا مربی شیفت عصر هم بداخلاق بود ولی باید تحمل میکرد ی وقتی هنوز یکسالت بود و نمیتونستی حرف بزنی تا از مهد تحویلت میگرفتم دستتا تو حلقه میکرد ی دور گردنم و محکم فشار میدادی یعنی خوشحال بودی که امدم دنبالت  خوب بالاخره تمام شد ولی یاد انروزها قلبم رو به درد میاره ولی خوب چه میشه کرد با سرنوشت گاهی نمیشه جنگید و حتما خدا بهتر صلاح مارو میدونه چون همیشه خدابرای ما خوب خواسته ،یکی از خوبیهای مهد این بود که خیلی راحت با مدرسه رفتن کنار اومدی  دوستت دارم عسلمم .

خوب مارال خوشکلم تو که اصلا با مهد کنار نیومدی و همیشه میگفتی مهد بده و شانس اوردی منهم دانشگاه قبول شدم دیگه نتونستم مهد بیارمت چون از سرکار یکراست میرفتم دانشگاه وتو ماندی پیش مامان جون خدا مامان جون رو حفظ کنه که خیلی برات زحمت کشید  دوستتدارم گل قشنگم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)