تابستون مائده
مائده عزیزدلم نیز این روزا هم به کلاس زبان میره هم اینکه به مارال آموزش زبان میده مارال وروجک هم با وجود اینکه هنوز الفبای فارسی رو بلد نیست اما تو زبان واقعا پیشرفتش عالیه واین بخاطراینه که مائده خیلی باهاش کارمیکنه فکر کنم وقتی به امید خدا به مدرسه رفت خیلی مشکل ندارم چون مائده خیلی خوب بلده درس بده اصلا از بچگی عاشق معلم بازی بود یادم هست تا ازمهد کودک میامد تمام عروسکهاشو کنار اتاق میگذاشت و هرچی تومهد بهش یاد داده بودند به عروسکاش یادمیداد حتی تنبیهشون میکرد خیلی جالب بودومن اگه به بازیش دقت میکردم میفهمیدم اون روزدقیقا توی مهد چه اتفاق افتاده و چه آموزشهایی دیده است اصلا از کارهای خانه و عروسک بازی خوشش نمیاد برعکس مارال که خیلی دوست داره مامان باشه و بمن میگه مامان دوست دارم در آینده مامان بشوم و با بچه ام بازی کنم وموهاشو شونه کنم و سرکارنروم البته میدونم که یعنی آرزوش اینه که من سرکارنروم ( امیدوارم درآینده متوچه بشه که بخاطر اسایش خودشون مجبورم سرکاربروم و منو ببخشه) بگذریم دیشب مائده هم یه قصه از خودش گفت که بنظرم خوب بود چون مائده همیشه از قصه گفتن بدش میامد و من نگران بود در اینده نتونه انشاء بنویسه ولی مثل اینکه اونشب که مارال قصه گفت مائده هم بفکر افتادکه بدنیست اونم ازخودش یه قصه بگه بهرحال رقابت خوبی بود واما قصه مائده :
دختری بنام زهره بودکه خیلی شلخته بود و هرچی مامانش بهش میگفت که مرتب باشه قبول نمیکرد تااینکه یکروز به تولد دختر دائیش رفت و هیچکه اونجا به او توجه نکرد چونکه خیلی کثیف ونامرتب بود حتی عروسکی هم که با خودش اورده بود کثیف بود انروز اصلابه او خوش نگذشت بنابراین وقتی به خونه اومد تصمیم گرفت که دیگه عوض بشه زهره سعی کرد که خیلی مرتب بشه و حتی عروسکش هم مرتب کرد موهاشو شونه کرد و لباسهای اونو شست واونوقت خودش وقتی به عروسکش نگاه کرد کلی ذوق کرد تولد بعد یکه تولد دوستش بود خیلی مرتب و تمیز رفت و خیلی هم به او خوش گذشت مامان زهره هم که دیگه خیلی ازش راضی بود و خوشحال براش یه کیف هدیه گرفت .
اینم از قصه مائده که من خیلی خوشحال شدم دوستت دارم عزیزم فرشته قشنگم