فرشته های آسمانی

ازدست شما بچه ها

1392/2/1 17:27
نویسنده : مادر
259 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

دیروز خیلی روزخسته کننده ایی بود چون صبح با باباتون دکوراسیون خونه رو تغییر دادیم ناهار درست کردم 

وبعدهم سرکار خیلی خسته بودم چون شب قبل هم کار داشتم خیلی دیر خوابیدم  بنابراین گفتم شب 

وقتی برم خونه زود میخوابم وقتی رفتم خونه مامانم گفتند که بیا شام پایین وبا هر خستگی بود شام خوردیم

وشما هم که حسابی با اسما وصبا اذیت کردید که من نفهمیدم چطور ی شام خوردم چون همش میگفتم

اینقدر ندوید  بعدهم که بالاخره مارال واسما دعواشون شد ومن مجبور شدم زود شمارو ببرم بالا چون

باباجون خیلی خسته بودند وقتی رسیدم بالا دیدم مارال اومد وگفت مامان بیا برات شیرینی درست کردم

گذاشتم روی میز باید حتما بخوری روی میز شربت سن ایچ درست کرده بود با چندتا لیوان گذاشته بود بعد

هم که توی یه کاسه لواشک له کرده بود گذاشته بود وسط کاسه دور کاسه هم الوچه گذاشته بود 

 روی لواشکها هم یک تیکه آدامس گفتم باشه ممنون و یک کم خوردم بعد گفتم این لواشکها

رو با چی له کردی گفت با گوشت کوب وقتی رفتم تو اشپزخونه تازه دیدم چقدر برام کار درست کرده

٦تا فنجون ٤تاکاسه یک گوشت کوب چندتا بشقاب گفتم مارال چکارکردی این همه ظرف کثیف کردی

 

حالاا چکارکنم  گفت مامان خیلی زحمت

کشیدم تا این ها رو درست کردم بعدهم اونوتوی فرگذشتم گفتم چه چوری گفت اینجوری که دیدم فقط

فررو روی ساعت گذاشته بود زنگ که خورده بود اونو اورد بود بیرون وبه خیال خودش پخته

شده هم خوشحال  شدم هم نگران خوشحال ازاینکه میدونم در اینده ایشالله کدبانوی خوبی میشه چون 

خیلی به کارهای خونه داری علاقه داره اما نگرانیم از این بابت هست که خیلی کنجکاو هست همین 

دیشب یک چهار پایه گذاشته بود زیر پاش تا دستش به ظرفها برسه وحتی اگه بهش گفته بودم فررو چه

طوری روشن میشه حتما امروز امتحا ن میکرد تا ببینه درست میگم یا نه اصلا خیلی دختر کنجکاوی هست

اگه بهش بگم این کار خطرناکه انجامش میده ببینه که چه طوری خطرناکه کاش زودتر بزرگ باشه تا دل

نگرونی منهم کم بشه  بعد هم که مائده گفت مامان زود باش بیا اتاق باید یک کاردستی درست کنم

 برای درس خلاقیت وبعدش هم باید کتاب شکوفه هارو بخونم و من ازش سئوال بپرسم

کاردستی رو براش درست کردم و بعدهم اش درس سئوال کردم و بعد که رفتم تو اتاق بچه ها دیدم وای

چشمتون روز بد نبینه اینقدر بهم ریخته هست که نمیشه قدم گذاشت دیگه عصبانی شدم و سرشون

داد زدم که این چه وضعیش هست من همه جارو صبح مرتب کردم حالا که برگشتم تموم خستگیهام

چند برابر شد مائده ومارال هم بلند شدند زود وسایلشون رو تمیز کردند وبعد میزشام رو برای باباشون

 

اماده کردند اما صبح که رفتم تو اتاق دیدم هرچی داشتند ریختن تو کمد دیوار از دست شما بچه ها

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مائده(ني ني بوس)
9 اردیبهشت 92 17:41
اي شيطون بلاها


سلام
ممنون که بهمون سرزدید