بازم آبله
دخترم دوستت دارم
آبله
عکسهای مارال
سلام بعداز مدتها برگشتم
سلام دلم دیگه خیلی تنگ شده بود برای همه دوستان برای وبم خلاصه اینکه امروز یه فرصت کوچولو پیدا کردم که بیام بطور خلاصه خاطرات این مدت که نبودم بنویسم بعدا با کلی عکس میام خوب بالاخره که ماماجون وبابا جون از سفر خونه خدا اومدند چشممون روشن شد بگذریم از اینکه که چقدر هواپیما تاخیر داشت دیگه بجه ها حسابی خسته شده بودند بعد هم که رفتیم خونه بچه ها تا ساعت 2 نیمه شب نمیخوابیدند دور ماماجون وباباجون بودند بعدش هم که صبح کلی ماجرا داشتیم با این گوسفندی که خریده بودیم مارال چقدر برای بره تپلی شعر خوند و جلوش رقصید و بره ی بیچاره هم مات و مبهوت فقط نگاش میکرد میگفت میخوام حو صلش سرنره بعدهم با بچه های ...
نویسنده :
مادر
9:11
بدون عنوان
سلام یه بنده خدا توی قسمت نظرات برام پیغام گذاشته که چرا برای نوشتهات رمز میزاری البته این جمله رو با کمال بی ادبی وتوهین نوشته حالا من این پست رو در خطاب به این بنده خدا مینویسم : نمیدونم آقایی خانمی البته خودت رو سنا معرفی کردی پس من با همین اسم سنا شمارا خطاب قرارمیدم اولا که جناب سنا چرا اینقدر با توهین نظرت رو گذاشتی ؟مگه من به شما بی احترامی کردم یا شمارا مجبور به نظردادن کردم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!! دوم اینکه این طرز نوشتاری شما حاکی از شخصیت شماست همانطور...
نویسنده :
مادر
9:35