فرشته های آسمانی

این روزا خیلی کاردارم

خوب این هفته خیلی درگیر هستم نمیتونم براتون پست بزارم منو ببخشید فرشته ها ایشالله ماماجون وباباجون اخر هفته از مکه میان و کلی کار دارم هفته قبل هم که یکروز معلم کلاس مائده بود م که باوجود اینکه خسته شدم ولی عالمی داشت بعدا میام مفصل تعریف میکنم راستی اخر ماه هم که تولد فرشته خوشکلم مارال هست که برای اونم کلی برنامه دارم فعلا تا بعد ...
17 بهمن 1392

 امروز بالاخره وقتی پبدا کردم که بیام چند خبری که توی این چند روز اتفاق افتاد رو بنویسم اول اکه این هفته  از طرف مهد برای بچه های پیش دبستانی تولد گرفته بودند البته که همون روز مصادف با روز اسبا ب بازی بود که بچه ها میتونستند با خودشون اسباب بازی ببرند و شما خودتون تصور کنید که من بیچاره چقدر باید لوازم باخودم میبردم اول وسایل مائده رو اماده کردم بعد برای جناب بابا صبحونه و ناهار اماده کردم که ببره و بعدهم یه عالمه وسایل برای مارال خانم اسبا ب بازیهای که شب قبل اماده کرده بود هرچند که روز اسباب بازی فقط باید یه اسباببازی ببرند اما  کو گوش شنوا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ صبحونه و ناهار وغیره ویه عالمه گل سر وموگیر و غیره ( خوب دختراخ...
26 دی 1392

یلدامبارک

    همه لحظه های پایانی پائیزتان پر از    خش خش آرزوهای قشنگ    بعدا میام وبراتون از شب یلدامینویسم ...
30 آذر 1392

اندر حوالات دندان مارال

دیروز : مائده مامان بیا ببین دندون مارال لق شده ! مارال:  وای مامان من چیکار کنم حالا دندونم مبخواد بیفته من که از قبل میدونستم مارال از افتادن دندون بدش میاد بهش گفتم خوب مبارکه  عروسکم این یعنی اینکه بزرگ شدی دندون دائمی درمیاری مائده : وای مامان خیلی دوندونش بامزه هست خیلی کوچولو گفتم بعد که افتاد بده بمن واما مارال با نگرانی : مامان چیکارکنم اگه افتاد رفت تو گلوم وای اصلا کی میخواد اینو بکنه چقدر درد داره خون میاد نمیتونم غذا بخورم گفتم الان که خیلی لق نشده بعدش هم درد نداره مارال: ولی مائده میگه خیلی درد داره  اگه همه دندونام باهم بیفته چی؟؟؟ مائده : باهم که نمیفته یکیش صبح شاید یکیش ظهر یکیش شب بیفته ...
24 آذر 1392