فرشته های آسمانی

مابرگشتیم

 خوب بالاخره ما ٢٨ /٣/٩٢ به مسافرت رفتیم  و جمعه بعدازظهر هم٧/٤/٩٢ هم برگشتیم جای همه دوستان خالی  .کلی ماجرا اتفاق افتاد که بصورت سریالی بعدا براتون مینویسم فعلا تا بعد خداحافظ
9 تير 1392

ماداریم میریم سفر

هفته قبل جناب بابا از خواب که بیدار شدچشماش باز نمیشد پیش دکتر رفت چندروز گذشت ولی بدتر شد بعد از اون رفت بیمارستان خلیلی و فهمیدیم که چشماش عفونت کرده منم که هر٦ساعت قطره ها رو تو ی چشمش میریختم بعداز چندروز چشمای منهم شروع به سوزش کرد روز بعدش دیگه بدتر شد منم راهی بیمارستان شدم و فهمیدم من از جناب بابا گرفتم خیلی وحشتناک بود درد وقرمزی چشم یکطرف وتورم اون هم یکطرف تازه مجبور بودم به همه توضیح بدم که چی شده دکتر گفت: باید مواظب بچه ها باشید خوب  منم چند روزهست که تما م دستگیره های درها و....ضدعفونی میکنم تا شما دیگه مریض نشید بدلیل همین چشم درد چند روز نتونستم چیزی بنویسم ا...
27 خرداد 1392

بازی وبلاگی

بازی وبلاگی از مامان آنیل که منوبه این بازی دعوت کرد ممنون بزرگترین ترس توی زندگی چیه؟؟؟ منم مثل مامان آنیل جون از دست دادن عزیزان ا - گه 24 ساعت نامرئی بشی چیکار میکنی؟؟؟ خیلی کارها یعنی خیلی جاها میرفتم تا ببینم حرفهای کی درسته کی نادرست اگه غول چراغ جادو توانایی برآورده کردن 5 الی 12حرفت رو داشته باشه آن چیست؟ سلامتی وثروت از میان اسب پلنگ و عقاب کدام را دوست داری؟ اسب کارتون مورد علاقه کودکیت چیست؟ ان شرلی درپختن چه غذایی مهارت نداری؟ کباب اولین واکنشت موقع عصبانیت؟ اعتراض با مرغ دریا اورانیم و خسته یک جمله بسازید   دریا از دست مرغ که اورانیوم  به ...
21 خرداد 1392