برنامه های فردا
مارال دیروز که اومد خونه گفت : مامان من دیگه کلاس نمیرم من : چرا مارال : اخه خانم معلم دوباره یه پسر رو گذاشته توی نیمکت کنارم ( مهدکودکی که مارال میره پیش دبستانی هم داره و اونهم مختلط هست چون تمام بچه ها والدینشون پرسنل هم سازمان هستند) من: خوب خودت باید با معلمت صحبت کنی مارال: گریه کردم خانم معلم گفت : مارال برای اینکه جای دوستت رو عوض کردم ناراحتی ؟ ومن گفتم :آره ولی خانم معلم گفت : یه چندروز باشه بعد جاش رو عوض میکنم پسرخوبی هست شیطنتت نمیکنه حالا موندم چرا خانم معلمش این کارو کرده چون قبلا هم همین اتفاق افتاده بود و من با معلمش صحبت کردم که مارال کلا از پسرا خوشش نمیاد وسخت ارتباط برقرار میکنه وخانم معلمش...
نویسنده :
مادر
11:24
ادامه مدرسه
عکسهای مارال ومحمدطاها
مدرسه
عیدقربان مبارک
عید قربان مبارک عیدقربان، جشن رهیدگی از اسارت نفس و شکوفایی ایمان و یقین بر همه ابراهیمیان مبارک باد ...
نویسنده :
مادر
9:48
حرف مهم
بدون عنوان
خاطرات مهرماه فرشته هام
پاییزتان خوش باد
پاییزتان خوش باد این شعر زیبا رو که نمیدونم شاعرش کیه ولی خیلی زیباست یاد آن آموزگار ساده پوش اولین روز دبستان باز گرد کودکی ها شاد و خندان باز گرد باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسبهای چوبک خاطرات کودکی زیبا ترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود آّب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد و چاپلوس روز مهمانی کوکب خانم است سفره پرازبوی نان گندم است کاکلی گنجشککی با هوش بود فیل نادانی برایش موش بود با وجود سوز و سرمایی شدید ریزعلی پیراهن از تن میدرید تا درون نیمکت جا میشدیم...
نویسنده :
مادر
9:45