فرشته های آسمانی

پارک

1390/4/22 7:57
نویسنده : مادر
316 بازدید
اشتراک گذاری

 مارال جان دیروز با مامان جون وبابا جون رفتیم پارک خیلی بهت خوش گذشت بادی و ماشین سواری و..... خلاصه niniweblog.com

حسابی شاد شدی و خیلی حرفهای بامزه زدی  ومن خوشحال شدم که تو عزیز دلم خوشحالی ولی

آخر شب دوباره بهونه گیر شدی و با گریه خوابیدی niniweblog.comنمیدونم آهوی خوشکلم مارال جونم   شاید میخواهی

خودتو برای مامان لوس کنی ولی من همه چیز تورو دوست دارم و هرروز پیشتر و بیشتر از دیروز فقط

نمیخواهم چشای  خوشکلت اشکی باشه  دوست دارم مثل روزای قبل شاد باشی عزیز دلم

مائده عزیزم دیروز از کلاس زبان که امدی دلت میخواست سریال رود خانه ماه رو ببینی ولی وقتی گفتم

میخواهیم برویم پارک ناراحت شدیniniweblog.com و بعد تو پارک ناراحت بودی و گفتی نمیخواهم بازی کنم اصلا دوست

دارم با مامان جون یه کم قدم بزنم وحرف بزنم ولی بعد که  یخت آب شد آمدی بازی کردی وخندیدی niniweblog.comو

شب هم پیش مامان جون خوابیدی این روزها خیلی با مامان جون جور شدی دوستت دارم میوه بهشتیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)