نامه مائده
دوروز پیش از مسافرت آمدیم رفته بودیم تبریز وکندوان به دختران عزیزم خیلی خوش گذشت دیروز وقتی از سر کار خسته به خانه آمدم دیدم روی جا کفشی مائده عزیزم یک نامه گذاشته نوشته بود مامان از اینکه مارابه مسافرت بردی خیلی ممنون از تو پدر عزیزم هم تشکر میکنم بخاطز همین برای شما یک کیک و یک اب میوه و ژل (ژله) دست کردم در یخچال گذاشتم فقت( فقط) برای مامان وبابا . خیلی خوشحال شدم خستگی از تنم در امد مائده را توی بغلم گرفتم و گفتم ممنون عزیزم فدات بشم و مائده زود رفت آبمیوه را آورد بعد هم ژله گفتم بعد از ناهار وتوی فکر بودم که با چی کیک درست کرده عصر رفت از یخچال طیقه پائین یک سینی اورد وگفت اینم کیک دور آن را با شکلات و وسط سینی را با سس کچاب وانگور یا قوتی تزیین کرده بود واطراف انگورها را با لوشک خرد شده البته یادش رفته بود پوست لواشکها را جدا کند وچون خیلی ریز شده بود نمی شد آنهارا جدا کرد و گفت مامان حتما بخور ومن یک انگور برداشتم ولی از بسکه سس کچاب زده بود خیلی بد مزه بود گفتم کاش سس نزده بودی وبعد انهار ا نگه داشت برای شب که بابا بیاد ومن تادیر وقت کار کردم و صبح چون عصر کار بودم تا ساعت ٨ خوابیدم وقتی بیدار شدم دیدم باز هم مائده هنرنمائی کرده سفره را پهن کرده بود وبساط صبحانه هم چیده بود حتی چای هم درست کرده بود دیدم نه بابا دخترم دیگه بزرگ شده کلی ذوق کردم و خستگی روز قبل حسابی از تنم درامد کاش مائده همیشه اینطور آرام باشه چون گاهی خیلی لجباز وحساس میشه
مارال عزیزم هم همان چیش سیاه زیبا که هرجا میره بخاطر چشماش همه دوستش دارند اتاقش را مرتب میکرد وهمش میگفت مامان بیا کمکم اتاقم خیلی بهم ریخته هر چند که اتاقش مرتب بود و فقط سه تا اسبا ب بازیش سر جاش نبود ولی به نظر او خیلی بهم ریخته امده بود چون از وقتی گفتم باید اتاقت مرتب باشه تا یک ستاره داخل کمدت بکشم وقتی ستاره هات زیاد شد جایزه داری همش در حال مرتب کردن اتاقش هست به فدای فرشته های کوچولویم بروم